زنان بیدار - کوثر محمدی هنجروئی؛ دقت کرده اید مردسالاری تبدیل به واژه ای شده که لقلقه ی زبان است و گاه در اثر همین موضوع معنایش رنگ می بازد!
مرد سالاری، پدر سالاری ،زن ستیزی و... کلماتی است که به نظر نمیرسد استعمال آنها ربطی به جغرافیا و فرهنگ کشورها داشته باشد. نگاهی به اخبار و روزنامهها و مجلات و حتی کلماتی که پس از گرفتن یک ژست روشنفکرانه و نقادانه بیان میکنیم، بیندازید روزی هست که این کلمات را نشنویم یا به کار نبریم یا حداقل از فحوای مطالبی که خوانده ایم به آنها نیندیشیم؟ اصلا امکان دارد زن باشی و با تمام وجود مردسالاری را حتی با همان معنایی که دقیقاً نمی دانی چیست و چه کاربردی دارد در مورد خودت و یا در مورد اطرافیان و زنان دیگر حس نکرده باشی؟ یک فمینیست اگزیستانسیالیست میگوید هنگامی که زن در میان مردان قرار می گیرد و انواع مواجهه های غیر اخلاقی آنان را میبیند حس میکند به وسیله گاز خفگی آورِ "دیگری" احاطه شده و در حال اضطراب و بر جای خود خشک شدن است. مسئله این است که هر اتفاقی کوچک یا بزرگ از ممنوع الخروجی یک سرمربی توسط شوهر تا کشته شدن دختری به دست پدر تلقی جدیدی از "دیگری" ایجاد می کند. دیگری ای که گاه آنقدر بی دفاع است که راهی جز مددخواهی از بالادستی هایی که حاصل همین نظم مردسالار هستند ندارد! مردسالاری تنها آنجایی محقق نمی شود که زنی حتی لحظهای به واسطه مواجهه ی غیر اخلاقیِ مردی خواهان فاصله گرفتن از هویت زنانه اش است بلکه آن جایی است که زنی با فکر و ترس و اضطراب مواجهات غیر اخلاقی قدم در جامعه میگذارد حتی اگر هیچ نمودی از مرد سالاری را در واقع تجربه نکرده باشد. تصور این جامعه پراسترس زمانی وحشتناک تر است که زنی قرار است هویت اجتماعی اش در برخورد با مردانی که معیار هستند و پرتوان ساخته شود و مادر فرزندانی شود که قرار است مادراشان را نه مادری مقدس و اسطوره ای بلکه الگوهای ضعیف شده ای از دیگری ببینند بر سر آن جامعه و افرادش چه می آید؟
ارسال نظر